چند روزی بیشتر تا سال جدید نداریم. آبگرمکن خانه ما هم فهمیده است خراب نشد، نشد گذاشت دقیقاً نزدیک عید که ما کمی خونه تکونی آشپزخونه رو زودتر انجام بدیم. انصافاً کم هم نذاشت و باعث شد همه چیز رو به جای یک بار دو سه بار بشوریم. البته پدر گرامی را بیشتر به خرج انداخت چون ما علاوه بر آبگرمکن جدید، که باعث ایجاد لوله کشی جدید شد. شیر سینک رو هم عوض کردیم (چرا انقدر شیرآلات گرونه، مگه قراره آب طلا بیرون بیاد؟!)، نزدیک به یک میلیون، کمی کمتر فقط شیرآب شد؟! اینجا بود که یک سوال برام پیش آومد. واقعاً مردم چطور با این اوضاع مصالح میخرند ...قطعه میخرند؟! و خونه درست میکنند؟؟!!!برج درست میکنند!!!؟؟ قیمت ها عجیب کمر آدم رو خم میکنه. دوتا تیکه پلاستیک چرا باید بشه یک میلیون ؟ حقا که اون کارگر ساختمون راست میگفت: الان پول توجیبیت باید میلیونی باشه !!! کارمندان عزیز شما چطور گذران زندگی میکنید؟! وقتی حقوقتون معادل دو سه تا شیر آب میشه ؟! :)) واقعاً ما چطور داریم زندگی میکنیم؟! غیر اینه که خدا مارو نگه داشته !!؟ :)


البته اینا نوشته های شخصیه که نزدیک به دوساله برای خرید همچین چیزایی به مغازه های شهر نرفته بود. این وسط مادر گرامی نگران جهیزیه من شده ... "من از کی دارم به بابات میگم بیا یه سری تیکه هایی که قدیمی نمیشن رو بخریم نگه داریم گوش نمیده که، میگه نه من هر وقت وقتش باشه میخرم! حالا خوب شد؟یه چند صد میلیون باید خرج کنه قشنگ تا یه چیزی از آب دربیاد." این حرف هارو زمانی میگفت که من از پنجره ماشین داشتم مغازه های شهر رو نگاه میکردم. به این فکر میکردم که با وجود کرونا و گرونی چرا انقدر شلوغه، جالب اینجا بود ماسک هم نداشتن خیلیا:/... و تنها چیزی که به مادر گرامی در جواب حرفاش میگفتم این بود که ...  همه چیز درست میشه. وی نفسش از عمیق ترین، گرم ترین لایه های زمین بیرون میاد. دلش گرم به اینکه خالق، خلق خودش رو رها نمیکنه... همینطور که تا الان رها نکرده. 

بعدشم...کی از یک دقیقه بعدش خبر داره ؟!


خواجه حافظ شیرازی در همین مقال گویند که:

چُنان نماند، چُنین نیز نخواهد ماند

و ایضا

 

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

(اینجا حرف ماست که به خدا میگیم خدایا بسه دیگه چقدر سختی چقدر غم )
گفتا مگوی با کس تا وقت ان درآید

(خدا هم طبق معمول گزینه صبر رو میذاره روی میز و میگه هنوز وقتش نرسیده، پس صبوری کن)

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد

(باز اینجا ما به خدا میگیم چرا انقدر عمر خوشی هامون کوتاه؟ )
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید 

(که خدای جانِ جانان برمیگردن میگن، دندان به جگر بگیر، این غصه ها هم تموم میشه )

 

خلاصه علی الظاهر چیزی که از حرف های حافظ برداشت میشه اینکه باید جیگر هامون رو دندون بگیریم. تا این غصه ها، بیماری ها و کمبودها  هم تموم بشه به فضل خدا :)