خاطرات آقای نایت رو که میخوندم، گفته بود به نامه های جانسون پاسخ نمیدهم. خب یکی از دلایلش کمبود وقت بود اما نه همیشه، گاهی بدون دلیل جواب نمیداد گاهی هم دلایلی برای خودش دست و پا میکرد و جواب نامه های جانسون رو نمیداد. بین چندیدن صفحه توضیح و روابط بین خودش و جانسون فک کنم فقط دو سه مورد از نامه ها رو پاسخ داده بود. 

نایت و جانسون رو با استاد راهنما و خودم مقایسه میکنم. که چطور وقتی بهش پیام میدمو، میخونه و جواب نمیده.

دارم عادت میکنم. حتی دیگه ناراحت نمیشم اگر روزی برسه از بین دوستانم کسی پیامم رو بخونه و عکس العملی نشون نده. مهم اینه خوندن دیگه نه ؟! مهم اینه من وظیفم رو انجام دادم !

اخه یکی نیست بگه زندگی با این همه درد و رنج واقعی چرا من باید گیر بدم به جواب ندادن پیام هام از طرف استاد راهنما، فدای سرم اصلاً 

*البته بدم نمیومد بدونم جانسون چه احساسی داشته وقتی نایت جواب اون همه شور و ذوق رو با سکوت میداده؟!:)