۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزانه نویس» ثبت شده است

کسی که نخواهد بپذیرد، نمی پذیرد! تامام

بعد از اینکه مهمون ها رفتن و مامان هم بدرقشون کرد. درحالی که لب های خودش رو گاز میگرفت و دست راستش رو روی دست چپش میزد(شایدم برعکس:/) اومد به من گفت چرا انقدر بلند بلند حرف میزدید مگه دعوا میکردید؟! 

-جدییییی :))) 

+آره انگار دوتا کارمند داشتن باهم بحث های اعتقادی سیاسی میکردند.

- :)))) حالا ما که حین بحث میخندیدم اما فک کنم مامان و خواهر طرف با خودشون گفتن این دیگه چجور دختریه :| =))))

 

رسیدیم به کتاب بایدها و نبایدها شهید بهشتی ...که آیفون خونه صداش دراومد و ما به اجبار تموم کردیم اون بحث تموم ناشدنی رو ...

 

+راستش یاد کلاس های دینامیک افتادم وقتی که کلاس تموم میشد استاد میموند و چند تا از دانشجوها، بحث میکردیم. خودشناسی، اعتقادی، سیاسی :) یادش بخیر ...

+هیچ خبری هم نیست. همونطور که شنیده شده بنظر میرسیده داشتیم دعوا میکردیم تا حرف عادی بزنیم :))) 

  • خانم ۲۹۱۲
  • دوشنبه ۲۲ دی ۹۹

فوبیای سگ!

شما فک کن  ساعت 6 شبه تازه از خوابگاه دانشگاه میزنی بیرون، همه جا تاریک سکوت مرگبار حتی :|

همیشه برای اینکه سکوتو بشکنی یک آهنگ از گوشیت پلی میکنی و بدون هندزفری با صدای بلند بهش گوش میدی !

مسیر میانبر ظلمات واقعیه، اما تو اغلب زودتر رسیدن رو ترجیح میدی، پس میندازی تو خاکی 30 تا پله رو میری پایین صدای سگا رو میشنویی... صدا هر لحظه بهت نزدیک تر میشه (قلبم داشت وایمیستاد دیگه) نمیدونید بدویید، ندویید (قبلا تجربه داشتید و میدونید که اگر بدویید میدون دنبالتون)، تازه کوله به دوش روبه روت پله، پس چیکار کنم!! انقدر خون به مغزت نمیرسه که به جای کم کردن صدای آهنگ بلند ترش میکنی ://// 

همچنان نمیدونی چه کنی که یه دفه ای با صدای بلد میگی کیش کیش :|||| (بخندید اشکال نداره، ولی هیچ لغت دیگه ای به ذهنم نیومد) و باید بگم سگا برگشتن! (خدا رحم کرد)

برگشتم پشت سرمو دیدم، دو تا آقا که کارگرای ساختمون نیمه کاره خوابگاه بودن(از کانکسای استراحتشون اومده بودن بیرون) 

- چرا از اینجا اومدییی ؟!! 

+همیشه ازین جا میام خب :(

-دیگه از اینور نیا، این راه ببین چراغ داره از اینجا برو 

+ باشه، ممنون

آخر نفهمیدم اون سگا بخاطر کیش کیش من رفتن یا اون دوتا آقا یه حرکتی زدن :(

 

>خستم...

  • خانم ۲۹۱۲
  • يكشنبه ۲۷ مهر ۹۹
برکه از برکت میاد، برکت از خیر و خیر از کوثر
و من به دنیا آمده ام تا عاشق بمیرم!

شروع وبلاگ نویسی من بر میگرده به ۱۳۹۳/۰۴/۲۲ در رسانه اهل قلم بیان، که با توجه به تغییر روحیات ترجیح دادم، در خانه ای نُو و از نُو بنویسم!