پند،عبرت

بعضی از دوستانی که اینجا رو میخونند، میدونند من روزی روزگاری کانال داشتم. کانالمم قدمت داشت ولی مدتی پیش پاکش کردم. قول دادم پشیمون نشم.

الان فکر می‌کنید من پشیمون شدم؟ درست فکر کردید :)) 

حالا پشیمونیم در این حد نیست که برم یک کانال دیگه بزنم ها. اما خب خواستم بگم دلم تنگ شده برای کوتاه نویسی و روزانه ها و غر غر نویسی هام:))

و به اون بچه هایی که کانال دارند غبطه میخورم:)))، حذف نکنید. هیچ وقت😶

  • خانم ۲۹۱۲
  • دوشنبه ۲۳ خرداد ۰۱

۱۵ خرداد

سال ۱۴۰۱ تا اینجاش برای من یک تجربه بزرگ و ناقشنگ به جا گذاشت. اما من بزرگ تر شدم. بیشتر فهمیدم چقدر ساده ام.

اما قبل تر از اینها هم میدونستم ساده ام، سادگی در خون منه انگار... بارها خواستم ساده نباشم. اما دلم نمیاد. چجوری بعضیا انقدر بی وجدان و سمی میشن واقعا جای سوال... بارها چوب این سادگی و مهربونی رو خوردم اما...

  • خانم ۲۹۱۲
  • دوشنبه ۱۶ خرداد ۰۱

کرم کوچک

بچه ها توی سن 4 تا...، در وجودشون چیزی دارند به نام کرم کوچک 

این کرم کوچک چه زمانی فعال میشه؟ هر وقت بچه ها بخوان.

برای مثال امشب من آب میوه نصفه شده توسط خواهر زادم رو خوردم. حقیقت فکر نمیکردم خیلی پیگیر باشه. هنوز آب میوه از مجرای نای گلو بنده پایین نرفته بود که اومد با چشمای همچون گربه شرک به من گفت آب میوم کو؟ منم خیلی ریلکس و با خنده گفتم: " خب خوردمش دیگه" داشت چشماش پر اشک میشد که گفتم بابا هنوزم آب میوه هست برو بردار بذار یخچال فقط ... دوباره زل زد به چشمام و با بغض گفت:"چرا بی اجازه به آب میوه من دست زدی؟" دوباره من با لبخند گفتم عیبی نداره دیگه تازه ته شیشه فقط مونده بود الان میتونی یه دونه جدید برداری . بالاخره راضی شد بره. 

(همه میدونید که من روی بستن در، چه وقتی کسی میاد به اتاقم و چه وقتی میره حساسم... و حتی میتونه رسالت من این باشه که اینو به اهل بیت بفهمونم)

موقع رفتن بهش گفتم در رو ببند. بست..  چند ثانیه نکشید 

دیدم دوباره در باز شد اما کسی نیومد، که دیدم داره خیلی سوسکی صحنه رو ترک میکنه بعله خواهر زادم بود که کرم کوچکش فعال شده بود و اومد این حرکت رو زد تا فقط حرص منی که تازه معدش رنگ آب میوه دیده رو دربیاره. 

بیاید نگذاریم کرم های کوچکمان باعث ازار و اذیت بقیه شوند :دی

البته این کرم های کوچک ... در بدن همه ما آدم ها هست. بزرگ و کوچیک نداره:)

و التماس دعا در این شب های عزیز 

  • خانم ۲۹۱۲
  • جمعه ۱۹ فروردين ۰۱

تولد 26 سالگی

خب من دیگه کم کم باید 25 سالگی خداحافظی کنم. :)

و سلام بدم به 26 سالگی 

آقا دروغه بگم که غم توی دلم نیست. اما با وجود اون غم حالم خوبه، عالیم :دی

26 سالگی، برای من پر از یادگیری و تجربه بود. یه بخشی از این یادگیری ها برای زندگیم بود یه بخشی دیگش هم برای امورات فنی، و آشنا شدن باکلی آدم جدید که همشون برام ارزشمندن. 

اصلا نمیدونم چی بنویسم. اما قرار نبود 26 سالگی اینجوری باشه ! توی تصوراتم 26 سالگی یه چیز عجیب تر و قشنگ تر بود. به هر حال هنوز شروع نشده 

دعا کنید که 26 قشنگی بشه. هر چی 25 سالگی داشت از نظر اتفاقای خوب، 26 سالگی چند برابر داشته باشه، باید برای من نقطه عطف زندگی بشه. یک تغییر بزرگ نیاز دارم.  میخوام به این امید شروعش بکنم...

  • خانم ۲۹۱۲
  • پنجشنبه ۱۹ اسفند ۰۰

سواااال مهم؟؟؟

بین خودخواهی و هدفمند بودن مرز باریکی هست؟ 

میتونید بهم کمک کنید که چطوری این دوتا رو از هم تفکیک بکنم؟

یک آدم هدفمند چه ویژگی هایی داره که اون آدم خودخواه نداره؟! چی اون مرز رو ایجاد میکنه؟

  • خانم ۲۹۱۲
  • يكشنبه ۸ اسفند ۰۰
برکه از برکت میاد، برکت از خیر و خیر از کوثر
و من به دنیا آمده ام تا عاشق بمیرم!

شروع وبلاگ نویسی من بر میگرده به ۱۳۹۳/۰۴/۲۲ در رسانه اهل قلم بیان، که با توجه به تغییر روحیات ترجیح دادم، در خانه ای نُو و از نُو بنویسم!