۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزانه نویسی» ثبت شده است

عروسی در کرونا

من و او از پشت پنجره داشتیم رقص مختلط عروس و داماد با اقوام درجه یک خودشون را میدیدم! گفتم بنظرت چی میشه که بعضیا اینجوری فکر میکنند و اینکارارو میکنند؟! گفت: از فکر آنها که مطمئن نیستم اما بنظر از بی عقلی و سادگی هست. غرور همه وجودشون روگرفته! انقدری که فکر میکنند الان و توی یک همچین شبی همه دنیا دست اوناست و کل دنیاشون همین یک شبه، مغرور شدن و ازون بالایی فراموش کردند،فراموش کردند قدرت اصلی و عظیم کیه؟!، کسی که میتونه خیلی راحت این خوشی ها رو در لحظه ازشون بگیره! ... حرفاش واقعاً برایم تلنگر بود! خیلی به دلم نشست. انگار اون شب تازه من معنی این آیات قرآن(یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ* ) (أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری*) رو فهمیده بودم. میخوام بگم اینکه میگن در قرآن باید تدبر کنیم و درزندگیمون اجراش کنیم همینه ... اینکه میگن قرآن کتاب زندگیه حقیقتاً همینه، دقیقاً همونجایی که داریم از یک گناه لذت میبریم باید بیاد جلو چشممون!

 

دوست دارم تک تک آیات قرآن را مسط باشم تا هر وقت و هر جا ازش استفاده کنم! دوست ندارم چیزی اونقدر برام لذت بخش باشه که از دستورات خدا و احکامش فراموش بکنم! راستش را بخواهید دوست دارم زندگیم پر از خدا باشه!

این روزها نفسم، روحم، جسم و... همه با هم سر جنگ دارند. کرونا یک روز از همه ما کاشف میسازه!  :) 


*ای انسان ، چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟

*آیا نمیدانید که خداوند شمارا میبیند؟

  • خانم ۲۹۱۲
  • دوشنبه ۹ تیر ۹۹

به جبر تک بعدی میشویم!

از بین کلی آدم که بهم میگن چرا ازدواج نمیکنی من در جواب یکیشون گفتم چون تک بعدیم؛ 

سعی کن مولتی تسک باشی!

نمیتونم

مومن نمیتونم تو کارش نیست.

نمیدونم والا...

اما الان شک دارم به اینکه تک بعدی باشم!!؟! و باید بگم این غیر ممکن که من تک بعدی باشم!! انگار فقط چون نمیدونستم تو جوابش چی بایدبگم اینو گفتم !!

بله حقیقت همینه من یک انسان کاملاً چند بعدی هستم. اما چه وقتایی فقط تک بعدی میشم ؟ وقتی که مسئولیتی دارم، که بیشتر ذهنم رو درگیر خودش کرده. مسئولیتی که ارتباط مستقیم با عمر من داره! عذابم میده... این میشه که تک بعدی میشم!اون دغدغه اجازه نمیده به گزینه دیگه ای فکر کنم.... حالا فکر کن از این درگیرای ذهنی یک دونه نباشه چندین تا باشه !! هنوزم  من یک تک بعدیم ؟! اصلا

من هم مثل خیلی از دختر های دیگه میتونم آشپزی کنم  همزمان خونه رو مرتب کنم. با تلفن حرف بزنم کنارش سریال بببینم و مزه خورشتم رو چک کنم. هر روز نکات جدید یاد بگیرم که برای خودم خانوادم خونم نشاط آور باشه! در عین حال میتونم برم سر کار حتی کنارش درس بخونم !! 

اما میدونید همه اینا زمانی اتفاق میفته که ذهنت آروم باشه و به لحاظ روحی، روحیه خوبی هم داشته باشی! 

برای چند بعدی بودن به ذهن آروم نیاز داریم، ذهنی که، مواردی که توی دایره اهمیت فرد هستن همه در امنیت کامل باشن! شاید پیشنهاد بدید خب کسایی که یا چیز هایی که آرامشت رو میگیرن از دایره اهمیتت خارج کن؟! باید در جواب بگم این غیر ممکن که عزیزانت رو از دایره اهمیتت بیرون کنی.

فقط خواستم بگم من هم یک چند بعدیم! یک چند بعدی که گاهی ترجیح میده (مجبور) که تک بعدی باشه!

 

  • خانم ۲۹۱۲
  • پنجشنبه ۲۹ خرداد ۹۹

اینم از وضعیت تمرکز ما

امروز پرده اتاقمو تا نصفه کشیدم کنار تا اتاق با نور طبیعی روشن باشه! وسط سرچ زدنام یهو غرق دیدن آسمون شدم. شاید الان فکر کنید میخوام یه متن عارفانه و عاشقانه  یا حتی ادبی بنویسم، که باید بگم سخت در اشتباهید چون وسط زل زدنام به آسمون یاد یه خاطره افتادم که تقریباً مال 13-15 سال پیش، اون زمان که احمدی نژاد رئیس جمهور بود. فک کنم چهار سال اولشم بود که قصد سفر به شهر مارو داشت. خلاصه از صبح تا ظهر یک هلی کوپتر میامد و میرفت. 

 

نمیدونم میدونید یا نه ولی من  عاشق آسمون و تمام متعلقاتشم به خاطر همین با هر بار شنیدن صدای هلی کوپتر از خود بی خود میشدم و میدوییدم سمت حیاط  تا ببینمش ( الانم اگر حال داشته باشم اینکارو میکنم) .

 

بگذریم، داشتم میگفتم اون روز هم این هلی کوپتر میامد و میرفت توی یکی از همین رفت و آمدا من سریع پریدم حیاط، خیلی نزدیک ساختمونا حرکت میکرد و یک فیلم بردار هم داشت فیلم میگرفت(کامل فیلم بردارو می دیدم)  از شدت ذوق و کاملاُ ناخودآگاه شروع کردم به بای بای کردن با فیلم بردار 

آقای فیلم بردار هم منت گذاشتن و جوابمو با بای بای لبیک گفتن، البته مطمئنم نیششم باز بود (دقیقاً مثل من). نمیدونم با خودش درباره من چی فکر کرده، شاید گفته اخی بچه ندید بدید:| یا شایدم گفته یه تختش کمه حتماً، بزار بای بای کنم دلش نشکنه!! من ذوق داشتم با بای بای اون فیلم بردار، چند برابر شد.

بر گشتم خونه ماجرارو تعریف کردم برای اهل بیت ...

مامانم گفت با همین قیافه رفتی ؟!؟ همین لباسا!؟  اونجا بود که عمق فاجعه رو دریافتم ... وقتی بهش فکر میکنم نمیدونم بخندم یا عرق شرم بریزم و برم توبه کنم !

  • خانم ۲۹۱۲
  • جمعه ۲۳ خرداد ۹۹

از سری ملزومات زندگی، برف پاکنه

علم انقدر پیشرفت کرده که ماشینا بدون سرنشین شدن. ماشینی رو تصور کنید که در اتوبانی؛ منظورم مسیر زندگی است، در حال حرکته ...اون ماشین من هستم.

گویا هوا شناسی وضعیت هوای این هفته رو ابری به همراه بارش باران و رگبار های پرا کنده پیش بینی کرده. ابراها همون ذهن و قلب من هستند. هر وقت سنگین بشن شروع میکنند به باریدن.

میلیون ها قطره بارون میریزه روی شیشه جلوم، میلیون ها سوال اشتباه، خدایا لازم بود منو بیاری این دنیا؟ خدایا میگن قبل اینکه مارو بفرستی زمین یک دور هر انچه قراره بهمون بگذره رو نشون میدی، اگر قبول کنیم بعد مارو میفرستی درسته؟ خدایا چرا به حرفم گوش دادی؟ خدایا چرا منو تا الان زنده نگه داشتی؟ من چه گلی به سر مخلوقاتت زدم؟ و....

با وجود این سوالا من دیگه جلو رو نمیبینم، میزنم کنار، بعله دوباره این برف پاک کن های لعنتیم هنگ کرده...

  • خانم ۲۹۱۲
  • پنجشنبه ۸ خرداد ۹۹

من فقط، شاید یکم تنهام

وقتی برای تلگرامتون رمز گذاشتید، و پیامی براتون میاد به هیچ عنوان روی پیام نزنید(حتی اگر منتظر پیام شخصی هم بودید باز هم دستتون رو بهش نزنید) به جاش خود برنامه رو باز کنید. تا ببینید کی بهتون پیام داده.

چون ممکن استاد راهنماتون باشه بعد شما به یک باره وارد صفحه چت میشید و سین میخوره ... و تو باز دست از پا دراز تری اما او گفته، قرار بود هر هفته به من گزارش کار بدی چی شد؟ فردا گزارش کار میفرستی. 

بعد مجبور میشی دوباره بهانه سنبل کنی خدایی من جای استاد راهنمام بودم به همچین دانشجویی مثل خودم میگفتم خجالت نمیکشی انقدر بهانه میاری و اگر همچین چیزی به من گفته بشه تو این موقعیت الانم بهش میگم چرا اتفاقا خیلی خجالت میشکم اما گاهی آدما  نیاز دارند تنها باشند و یک سری حساب کتاب ها و برنامه ها برای خودشون بریزند یک سری مطالعات درباره نیازاشون داشته باشند... اینا زمان میره آدما به تنهایی نیاز دارند. وقتی میبینی سکوت کردم یعنی هنوز در حال کنکاش خودم و برنامه هام هستم یعنی هنوز درگیرم ... یعنی هنوزم درست و حسابی نفهمیدم با خودم چند چندم ولی خب کیه که اینارو برای استاد جانِ جانان توضیح بده. 

راستش رو بخوایید خیلی ازش خجالت میکشم! اما من واقعاً دست و دلم به درس نمیره و وقتی نمیره یعنی یه ایرادی هست یک جای کار میلنگه... من بی دلیل بی رغبت نمیشم! اینو مطمئنم که خوب میشم فقط فرصت میخوام تا خودم به این نتیجه برسم که باید کارم رو تموم کنم.

 

+عنوان فقط بهانه است! اما بهانه ای که دلیل همه این کم کاری های منه! پس بازم به این نتیجه میرسیم که من به زمان بیشتر احتیاج دارم...

  • خانم ۲۹۱۲
  • چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۹
برکه از برکت میاد، برکت از خیر و خیر از کوثر
و من به دنیا آمده ام تا عاشق بمیرم!

شروع وبلاگ نویسی من بر میگرده به ۱۳۹۳/۰۴/۲۲ در رسانه اهل قلم بیان، که با توجه به تغییر روحیات ترجیح دادم، در خانه ای نُو و از نُو بنویسم!